English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5208 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
take on U مسافر سوار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pick up U سوار کردن مسافر
To pick up a passenger. U مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
Other Matches
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
pick up <idiom> U سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
administrative landing U پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
transit area U منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauls U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
assembles U سوار کردن
assembled U سوار کردن
assemble U سوار کردن
fabricates U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
modulate U سوار کردن
rig U سوار کردن
rigged U سوار کردن
rigs U سوار کردن
fabricated U سوار کردن
fabricate U سوار کردن
mounts U سوار کردن
take up U سوار کردن
modulating U سوار کردن
modulates U سوار کردن
mount U سوار کردن
enchase U سوار کردن
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jigs U ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig U ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
rodeos U سوار کاری کردن
modulating U سوار کردن موج
imbark U در کشتی سوار کردن
setting up apparatus U دستگاه سوار کردن
set U سوار کردن جاانداختن
modulates U سوار کردن موج
installs U سوار کردن جادادن
modulate U سوار کردن موج
staging U سوار کردن جا دادن
embark U درکشتی سوار کردن
install U سوار کردن جادادن
entrain U سوار کردن کشیدن
sets U سوار کردن جاانداختن
embarking U درکشتی سوار کردن
embarked U درکشتی سوار کردن
mounting U سوار کردن وسایل
rodeo U سوار کاری کردن
installing U سوار کردن جادادن
embarks U درکشتی سوار کردن
setting up U سوار کردن جاانداختن
assemble U سوار کردن قطعات
to take ship U در کشتی سوار کردن
assembled U سوار کردن قطعات
assembles U سوار کردن قطعات
to give somebody a lift U کسی را سوار کردن
to give somebody a ride U کسی را سوار کردن
remounted U برگشتن دوباره سوار کردن
mounting U اسباب سوار شدن یا کردن
erecting U بناکردن سوار یا نصب کردن
erect U بناکردن سوار یا نصب کردن
remounts U برگشتن دوباره سوار کردن
remount U برگشتن دوباره سوار کردن
juryrig U سوار کردن موقت وسایل
remounting U برگشتن دوباره سوار کردن
erects U بناکردن سوار یا نصب کردن
removable U قابل سوار و پیاده کردن
erected U بناکردن سوار یا نصب کردن
assemblage U انجمن عمل سوار کردن
assemblages U انجمن عمل سوار کردن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
piggyback U پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
piggybacks U پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
ramps U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
port of embarkation U بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
ramp U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
cavalry man U سوار در سوار نظام
stages U سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage U سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
piggyback <idiom> U روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
assembly U بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
assembles U سوار کردن گردهمایی کردن
mounts U قنداق سوار کردن بر پا کردن
assembled U سوار کردن گردهمایی کردن
assemble U سوار کردن گردهمایی کردن
mount U قنداق سوار کردن بر پا کردن
roll on roll off U روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
rail loading U سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
to give one a lift U کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
roll on roll off U سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
transfer loader U دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
pilgrims U مسافر
on the road U مسافر
traveler U مسافر
viator U مسافر
tripper U مسافر
pilgrim U مسافر
lodgers U مسافر
trippers U مسافر
lodger U مسافر
farer U مسافر
roomer U مسافر
peregrinator U مسافر
travellers U مسافر
passengers U مسافر
travelers U مسافر
traveller U مسافر
passenger U مسافر
floppies U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
shipper U مسافر کشتی
spaceman U مسافر فضایی
spacemen U مسافر فضایی
stow away U مسافر قاچاق
stowaway U مسافر قاچاق
wayfarers U مسافر پیاده
westbound U مسافر مغرب
trekker U مسافر باگاری
wayfarer U مسافر پیاده
stowaway U مسافر مخفی
stowaways U مسافر قاچاق
stowaways U مسافر مخفی
fares U کرایه مسافر
fared U کرایه مسافر
fare U کرایه مسافر
passage money U کرایه مسافر
hare U مسافر بی بلیط
faring U کرایه مسافر
hares U مسافر بی بلیط
foot passenger U مسافر پیاده
ganger U مسافر پیاده
baggage U بار و بنهء مسافر
peregrine U ازخارجه امده مسافر
birds of passage U مرغان مهاجریا مسافر
waybill U خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
motor vehicle passenger U مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
mess gear U جعبه فروف سرباز یا مسافر
car passenger U مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
mess kit U جعبه فروف سرباز یا مسافر
cabstand [American E] U توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
limited train U قطاریکه یک عده محدودی مسافر می پذیرد
voyager U مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
taxi stand U توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
taxi rank [British E] U توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
voyagers U مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
modulation U سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
The passenger was admitted into the USA. U به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
boat train U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat trains U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
horse U اسب دار کردن سوار اسب کردن
back-seat driver U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
reassembles U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling U بستن قطعات سوار کردن قطعات
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
boarded U سوار
troopers U سوار
board U سوار
piece U سوار
horseback U سوار
outside ofa horse U سوار
pieces U سوار
trooper U سوار
in the saddle U سوار
horsewomen U سوار
horsewoman U سوار
upped U سوار براسب سر پا
horsewomen U سوار اسب
up U سوار براسب سر پا
upping U سوار براسب سر پا
boot and saddle U سوار شوید
armored cavalry U سوار زرهی
jockeys U چابک سوار
board surfer U موج سوار
biker U موتورسیکلت سوار
biker U دوچرخه سوار
jockey U چابک سوار
bicyclist U دوچرخه سوار
reinsman U اسب سوار
mount U سوار شدن بر
tobogganist U سورتمه سوار
horse man U اسب سوار
mounted U سوار شده
modulation U سوار سازی
riders U سوار کار
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1whatever vehicle you drive all its handling characteristics are affected by the load you carry including passengers
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com